در دید گشت و گذار | وبلاگ شخصی من

در دید گشت و گذار | وبلاگ شخصی من

متوجه می شوم خطایی که تازه وارد شده است ، می بینم که چگونه اپراتور تخته کلید لباس است. بلافاصله برای من پیش می آید که آنها آن شب شام شرکت می کنند و آنها نیز مرا دعوت کرده اند. اکنون که من در آنجا هستم ، امتناع نمی کنم. با نشستن در کافه رستوران ، من احساس می کنم یخ زدن یخ ها را در لیوان خود نسبت به سخنان سایر افراد اطرافم احساس می کنم. این یکی از مکانهایی است که در حومه شهر پو با رستوران بد و طبقه رقص پراکنده گنجانده شده است. یکی از آن مکانهایی که ستاره های حومه شهر سعی دارند کالاهای مورد نظر خود را به پسران نشان دهند که دارای اسلحه رنگی یا گوزن های غیرمترقبه ای هستند که توسط مربی ساخته شده است. عصر از قبل مشخص شده است. من ده هزار شب مانند این را دیده ام و تجربه کردم. کارکنان ناراضی که با پریدن از دو دنیای موازی / کار خانگی خود به دنبال رؤیاها و اطمینان در حال حاضر در یک ساعت در ساعت دیگر هستند. من به طور غیظ گوش می دهم به دختری که کنار من نشسته است. با فکر کردن از اینکه من را خوشحال کند ، در مورد رایانه و نرم افزار با من صحبت می کند. من می خواهم به اطراف خود برگردم و به او بگویم که کامپیوتر حتی اگر حتی از آن به عنوان یک وسیله تزئینی استفاده نمی کند بهتر است اما من خودم را به لرزاندن یخ در شیشه محدود می کنم. او به من می گوید که از دنیای کامپیوتر به چشم می خورد زیرا چیزی را نمی فهمد. از شیشه ام نگاه می کنم و به او می گویم درست است. او از من می پرسد که حقیقت چیست؟ من به او می گویم درست است که او چیزی را نمی فهمد. اما من آن را با لبخند می گویم و بعد او آن را به عنوان یک شوخی می گیرد و همچنان ادامه می یابد. من با آرنج روی پیشخوان تکیه می دهم و همیشه با این چت آزار دهنده در گوشم به اطرافم نگاه می کنم. این دومین بار است که در عرض چند روز گشت و گذار در چشم را می شنوم. حالا از این توالت کوچک با سوتین های پر پشت و چند روز پیش از یک دوست عزیز. او نیز مانند من دوره ای تاریک را پشت سر می گذارد و به من گفته بود که از روی دریانوردی قایقرانی می کند. با این حال من در بینایی گشت و گذار می کنم. نه تنها در حال حاضر ، بلکه همیشه. تمام زندگی من اکنون تقریباً همه به آنجا رسیده اند و می توانید روی میزها بنشینید. برای شام های شرکت ، انتخاب میز مناسب ضروری است. زنانی که سالها مخفیانه با مدیر دفتر خود دوست داشتند ، تنها این شانس صدمه دیده را دارند. ورود باید کاملاً در سفر رئیس باشد تا به او بگویید که ایده هوشمندانه و هوشمندانه آنها است. اما برای بهتر یا بدتر به نظرم می رسد که تقریباً همان ترتیبی که در غذاخوری نگه می دارند ایجاد می شود. در اینجا گروه EDP ، محموله ها ، انبارها ، امشب به خوبی لباس پوشیده شده اند و بنابراین در لباس کارشان دست به دست نمی شوند. من اینجا صندلی اختصاص نداده ام. من یک مشاور خارجی هستم من فقط منتظر می مانم که همه بنشینند ، من نمی خواهم که عصرها در راه خود باشم که به عنوان پایه و اساس صد قطعه بعدی قهوه در دستگاه باشد. صبر می کنم تا بنشینم جایی که اتفاق می افتد. در حقیقت ، من در بین مکان های رایگان جایی را انتخاب می کنم که افراد کمتری را می شناسم ، حداقل آنها مباحث مربوط به کار را نمی شکنند. در جدول من سعی می کنند با من مهربان باشند. دختری که در سمت راست من است سعی می کند موقعیت هایی را که از آنها صحبت می کنند برای من توضیح دهد. من با مهربانی به شما اجازه می دهم این کار را انجام دهید و من در بازی هستم اما من بسیار کم به این ریزگرد علاقه مندم. در سمت چپ من زنی است که از جایی که مجبور به نشستن است ، قاطعاً ناراضی است. از نظر غیر طبیعی خیلی نازک است. او لباسی را می پوشد که در نیت خود باید سکسی و تحریک آمیز باشد اما در عوض فقط کاستی های خود را تأکید می کند. تمام کاری که او می کند این است که با همکاران و همکارانش بد صحبت می کند. برای شنیدن او ، همه با او امتحان کردند. من نسبت به این زن کینه احساس می کنم و فرصتی برای تجلی آن از دست نمی دهم. جلوی من دختری نه بیست و پنج ساله است. زیبا ، ویتامین. با جسمی با تن و لبخند نگران کننده. خوب حرف بزن ، مبتذل نیست ، ناخوشایند نیست اما به نظر من احمقانه است. موارد مناسب را در جای مناسب دارد. اگر بیست سال جوان تر بودم می توانستم سرم را برای چنین شخصی از دست بدهم ، با پیراهن او تقریباً مردانه ، هرچند که به اندازه کافی باز باشد تا شما را به چسبیدن به دلبستگی سینه باز کند اما نه بیشتر. با آن شلوار جین که حتی بدون swaddling شما را بیش از برهنه بودن تصور می کند. با موهای بلند که به نظر می رسد ناخوشایند است اما ظاهر فوق العاده سه چهارم را ارائه می دهد. اگر من سن او بودم احتمالاً با او دیوانه می شدم اما اکنون حتی کوچکترین اثری از میل جنسی مرا به حرکت در می آورد. من حتی اگر او آن را می خواست و حتی به من نمی پرداخت ، من رابطه جنسی نخواهم داشت. آره به تازگی ، رابطه جنسی شروع شده است نه در کلمات ، نه در کلمات ، نه در اندیشه های من. حتی در آنجا من در بینایی گشت و گذار می کنم. منتظر هستم که این اتفاق بیفتد. من از تعظیم قایق نگاه می کنم و منتظر اتفاقی هستم. شام بدون خستگی زیاد به سمت گرپا و قهوه ادامه می یابد. اکنون کافی خواهد بود تا کمی حضور بیشتری داشته باشم و بعد بتوانم ترک کنم. در اتاق بعدی یک طبقه رقص با یک نوار بی نهایت در اطراف وجود دارد. من در حالی که نوشیدن چیزی فوق العاده الکلی با رنگ E122 است ، روی یک لکه ناراحت کننده نشسته ام و حرکات توده ها را تماشا می کنم. بازی نگاه هایی که در جدول ها خسته شده بود ، اکنون به دنبال اجرای آن است. شکارچیان و شکارچیان به سمت طعمه غیرممکن خود حرکت می کنند. کسی در حال حاضر بیش از حد مست کرده است و بلافاصله تاکتیک ها را از دست می دهد. چند تبادل کلمه و بازگشت به گروه آغازین. بلوند موجود در نوار یک قطعه عالی از بیدمشک است. نیازی به استفاده از اصطلاحات دیگر نیست. در نگاه اول به نظر می رسد احمقانه به عنوان زنگ در صحرا است اما از قدرت جسمی بیرون می رود. اجماع نگاه مردان در هر جنبش را جستجو کنید. من فکر می کنم او آن را دوست دارد. شاید او نیز از ما در این امر لذت می برد. او به سرعت در بین بطری و لیوان حرکت می کند ، به دنبال موسیقی ناشنوایان که تا آنجا که ممکن است وجود دارد. لهجه اسپانیایی دارد اما به نظر من این آمریکای جنوبی است. من همچنین فکر می کنم او در چشم بادبان می زند. حزب شرکت به خوبی پیش می رود. برخی از بچه های موجود در انبار به سمت برخی دبیران حرکت می کنند. خجالتی ، با احتیاط و توجه. با انجام کارهایی که اگر یک پسر و یک دختر بودند انجام می دادند. اما درعوض من یک پسر و دختری هستم که در دو بخش دور از همان شرکت بزرگ کار می کنم. استخوان تکان خورد و نشسته در سمت چپ من عصبی رقصید ، کالاهای بی ارزش او را نشان داد. من سعی می کنم مشخص کنم که هدف چنین خود انکار کیست. به نظر می رسد مدیر بخش حمل و نقل خارجی ، 50 ساله طاس شده با بیکن است که مجموعه ای از jpg های ترانس و ترانسپوریت را در رایانه شخصی خود دارد. اگرچه کم و بیش همه آنها در چند متر مربع محصور شده اند ، اما از هم دورتر از همدیگر هستند. به نوار پیشخوان می روم. من یک لیوان خالی دارم و بارمن بلافاصله پیشنهاد می کند تا آن را پر کند. او آن را با قاطعیت اما ملایم جلوی من قرار می دهد و سپس با لهجه اسپانیایی خود از من سؤال می کند که چرا به رقصیدن نمی رود. به او لبخند می زنم و به او می گویم که من بدترین رقصنده کره زمین هستم. می خندد و می گوید کسانی که عاشق رقصیدن هستند ، رابطه جنسی خوبی ندارند. جواب می دهم که الان علاقه ای به رقصیدن یا رابطه جنسی ندارم. احتمالاً این چیز او را کمی جابجا می کند. به نظر من او در انتظار پاسخی بود مانند "بیا اینجا من به تو نشان خواهم داد" که گرما را به گرما وصل کرده است. دختری که مقابل من نشسته بودیم ، سیمونا نیز هدف خود را دارد اما به نظر می رسد او به دیگری علاقه مند است. بنابراین او به دنبال او می شود اما او به دنبال دیگری است. اما دیگری به دنبال او نیست بلکه فقط دادگاه را می پذیرد تا به دیگران نشان دهد كه او مورد نظر است. سیمونا آن را خوب نمی کند. و او شروع به نوشیدن عصبی می کند. قبل از صحبت در جدول ، او به من گفت كه فقط جین و تونیك می نوشد. من یکی آماده کرده ام و آن را برای او می آورم. اما من بلافاصله به صندلی من در پیشخوان نوار برمی گردم. بعد از مدتی او می آید و از من تشکر می کند. من به طبقه رقص اشاره می کنم و می گویم "آسفالت خوب ، او". به نظر می رسید دیگر صبر نمی کند تا بخار را رها کند و با پنج دقیقه عصبانیت و ناامیدی کنار رفت. به او اجازه می دهم صحبت کند ، فقط با سر موافقت کند. من فکر می کنم او در دید گشت و گذار نمی کند. با وجود لحظه ای که از برنامه نویسی خارج می شود. پس از عصبانیت طغیان از آنچه گفته شد شرمنده و سریع مرخصی می گیرید. من به سمت پادگان که صحنه را مشاهده می کنم رو می کنم. به سختی کسی در باشگاه وجود دارد. او از من سؤال می کند که آیا من یک شخص اعتراف کننده هستم ، اگر من کشیشی هستم. من می گویم نه. او از من می پرسد که آیا من می خواهم به رقصیدن. من می فهمم که این مسئله به این موضوع مربوط می شود که آیا من زن یا مرد دوست دارم. دستم را بالا می برم و ایمانش را به او نشان می دهم. او به من می گوید که حساب نمی شود. پس از همه ، او درست است. او برای من یک نوشیدنی آورده و می گوید که آن را ارائه می دهد. او یکی را هم برای خودش آورد. این یک تکیه بوم رونق است ، همانطور که آنها اینجا می نامند. او لیمو و نمک را به من دست می دهد و سپس با آویزان کردن لیوان بر روی میز و تهیه آن به من تکیلا را آماده می کند. او همین کار را با او انجام می دهد اما نوشیدنی را با یک مرحله رقص همراه می کند. تا کنون ، این شخصیتی است که من در باشگاه دوست دارم. زمان با او سرگرم کننده می گذرد. اما در پس زمینه ، هیچکدام از یک بوم دوست داشتنی پرده برداری نمی کنند ، فقط سرگرم کننده هستند. من نسبت به این دختری که این همه دور دنیا آمده است احساس خوبی دارم. هیچ انگیزه ای وجود ندارد. فقط همدلی متقابل است که از ما پنهان نمی شود. ما در مورد تلاش های غیرممکن سوار شدن که در باند فرودگاه انجام می شود می خندیم و می شویم. در پایان به جای چند دقیقه تا تعطیل در آنجا خواهم ماند. با نگاه به چهره افرادی که بیرون می روند ، می فهمم که برای اکثر آنها چیزهایی که آنها انتظار داشتند پیش نمی رود. فقط دو پسر اول باقی می مانند. آن انبار با دبیر دفتر مکاتبات. من و بارمن صحنه را تماشا می كنم و زمزمه می كنم: "آن شماره تلفن همراه را به او بدهید …". بارمن از من حمایت می کند و همچنین او را تأکید می کند. سرانجام تصمیم می گیرد در حالی که او آن را دیکته می کند ، بلافاصله از آن بپرسد و به خاطر بسپارد. آنها یک بار ، دو بار ، سه بار آن را بررسی می کنند که درست است. من و بارمن واقعیت را صمیمانه خوشحال می کنیم. بلند شدم که خداحافظی کنم و ترک می کنم. به او می گویم که من یک شبی عالی داشته ام و حتی نمی دانم نام او چیست. او می گوید که این نام مهم نیست و او نیز مانند آن که در مدت زمان طولانی اتفاق نیفتاده بود ، سرگرم کننده بود. ذوب آهن اصفهان. خوشبختانه با ماشینم آمدم و به دیگران وابسته نیستم. من شروع می کنم و منتظر می مانم که اتومبیل های دیگر قبل از عزیمت خروج را پاک کنند. در زندگی من همیشه چشم به بادبان زده ام. وقتی دیوانه وار عاشق گرفتگی معده بودم ، وقتی افسرده و خسته شدم. حتی وقتی ازدواج کردم و پدر شدم ، با وجود همه چیز ، من هنوز چشم به بادبان می گرفتم. در مشکلات مختلف سال گذشته ، مجبور شدم این کار را انجام دهم زیرا نمی دانستم از فردا انتظار چه چیزی را دارم. اما من هرگز به این کار زحمت نمی کشم. در واقع. حتی این دختر در آن قایقرانی می کند. سرانجام ، از آرژانتین ، در این حومه محلی غمناک و کثیف او مطمئناً به چشم بادبان نشست ، هدایت شده توسط کسی که می داند چه طوفانی است. شاید به همین دلیل است که ما فوراً خراب شدیم ، احساس مشابه داشتیم. در دنیای تعهدات و برنامه های اجباری ، شاید گشت و گذارهایی مانند ما فقط رویای مجذوب مجازی هستند که جرات تصمیم گیری ندارند. چه کسی می داند. چراغهای جلو را روشن می کنم. با گسترده تر شدن جاده ، جاده ای استانی با خندق های آن طرف ، مرا در جاده ای دولتی ، سپس در بزرگراه و سرانجام به داخل شهر می برد.
در خانه.
ناوبری قابل مشاهده به سمت خانه

on 2019-Nov-07 Thu 11: 25 + 3600

# 2 on 2019-Nov-07 Thu 11: 42 + 3600

# 3 on 2019-Nov-07 Thu 11: 03 + 3600

# 4 on 2017-Jan-08 Sun 01: 48 + 3600